تولد

رفتیم تو 27

27 سااال میدونی ینی چی؟؟؟

تو این زمونه خیلی شانس بیاری میشه نصف عمرت

عدد به ظاهر بزرگیه برا اینده ولی به گذشته که نگاه میکنی تو یه چشم بهم زدن گذشت!

هر سال با یه دغدغه با یه هدف،یبار کنکور،یبار دانشگاه،یبارخدمت،یبار کار،یبار.....

انگار هدف اینه این عمرو پرکنیم.....نمیدونم ولی احساس میکنم همه یجورایی سرکاریم.

حالا خیلیم موج منفی ندم بهرحال دیروز تولدم بوده!!!!!

تولدم مبارک........

بقول دوستم دفه اخرت باشه به دنیا میای!!!

اسپایک


امروز از اون روزاست که کل امواج منفی منظومه داره میاد سمتم

هر چی سعی میکنم به چیزای خوب فک کنم، یه بلای دیگه آوار میشه سرم

خدایا برو کنار عصاب مصاب ندارم م م م م

منما، مجید نعمتی

بعد از فارغ التحصیلی دیگه نخوندم، اصلا وقت نذاشتم(موکولش کردم به جایی و زمانی بهتر)

رفتم خدمت، 2 سال خدمت مقدس اونم بیرجند

کار پیدا کردم به کمک یکی از دوستان،‌ مصاحبه دادم و پذیرفته شدم

الان بیش از 2 سال و چند ماه میگذره که هنوز همونجا مشغول به کارم

خدا رو شکر پیشرفتم بدک نبوده، هم از نظر ترفیع شغل و هم از نظر مادی

یک سال و 20 روز از عقدم میگذره، خدارو شکر زندگی خوبی شروع کردیم

تو یک سال اخیر زیاد تفریح نکردیم، زیاد رستوران نرفتیم، زیاد بهم کادو ندادیم، کار کردیم، زیاد دونبال هدفمون بودیم

خاطرات قشنگی تو سال اخیر دارم، که هر کدوم به یه دور زندگی میارزه(بی اغراغ،اقراق،اغراق،اقراغ)(حال سرچ زدن نداشتم)

دلم براتون تنگ شده، از آخرین باری که چند تا از بچه ها رو دیدم بیش از یه سال میگذره

  ادامه مطلب ...

دفترچه ی خاطرات دیروز، ورقپاره های بازیافتی امروز

سلام

یه شبه ساخته شدم و آدرسم بین همتون پخش شد، همون شبی که جشن گرفته بودید و دوره هم جمع بودید.

اولین برگی که ازم سیاه کردید با یه عکس دسته جمعی بود و یه دعوت نامه گروهی

دونه دونه از راه رسیدید و برگی رو سیاه کردید، خاطراتتون رو ثبت کردید

خاطرات دوستانتون رو خوندید و حالتون عوض شد، گاهی با خبر های خوب شاد شدید و شادیتون رو به بقیه فهموندید، گاهی ناراحت شدید و غمتون رو ...

یکی دایی شد، یکی خاله شد، یکی اوفتاد تو بیمارستان، اون یکی عزیزش رو از دست داد

روزها و شبهای خوبی داشتم، دوستانی رو از حال هم با خبر میکردم

آدرسم رو فراموش نکرده بودید، عادی نشده بودم

اون روزا برو بیایی برا خودم داشتم،‌ یه دفترچه خاطرات بودم

از یادتون رفتم،‌ ورق پاره شدم

خاطرات با هم بودن رو می گفتید، اونایی رو که با هم تجربه کرده بودید

چرا خاطرات الانتون، که بقیه ازش بی خبرند رو نمیگید

یه باره دیگه عنوانم رو بخونید، شاید بازم شدم همون دفترچه خاطرات

عنوانش زیاد فرقی نداره!!

سلام به همگی

از اون جایی که دوستان گویا از رجال شدن و دیگه وقت مطلب نوشتن و نظر دادن ندارن خلاصش میکنم.

4 ساله شدن وبلاگ مبارک.

بابت احوالپرسی هاتون ممنونم .

تابستون + ماه رمضون + کار = 

اگه کسی جدیدا متاهل شده خودش بیاد اعتراف کنه، تو مجازاتش تخفیف میدیم.

کسی از مدیریت خبری داره؟؟ (مژدگانی محفوظ!!)

ای ول جام جهانی(یادش بخیر فینال دوره ی قبل خونه ی مهدی جمع شدیم)

خدا رحمت کنه خسرو شکیبایی رو.

همیشه شاد باشید.

یا حق


رفتی

فوق العادس.... اصلا از دستش ندین.



رفتی

سال نو مبارک

سلام بچه ها 

به قول یه فامیل نه چندان نزدیکی....یا شایدم دور.......اصن به قول فامیل دور:سال نو مبارک...صدسال به این سالا...هروزتان نوروز...نورزتان پیروز!!!!!!!(ینی من عاشق این شخصیتم!!!)

فقظ خواستم بگم وسط هم گیروگرفتاریای زندگی وسط همه وقت کم اووردنا و عجله کردنا و دور خود چرخیدنا به خیال زندگی کردن......گاهی دلم برایتان تنگ میشود.


سال نو مبارک


تقدیر تقویم انسان‌های عادیست و تغییر تدبیر انسان‌های عالی......... .


نوروز به همگی دوستان مبارک باد.

نوروز 93

سال نو مبارک


ولی به قول یه عزیزی تو کهنه رفیق من بمان.....

اسفند، ماه مصدق

تقدیم به مصدق



نه از جبهه ی ملی هستم و نه وطن پرستی دوآتشه

تنها مردی هستم از مردمان این سرزمین که تلاش و همت پیرمردی را شایسته ی ستوندن میدانم

پیرمردی که بیگانه را از خانه ی مردمانش راند و مردمش نیز به پاس قدردانی اورا خانه نشین کردند

و در خانه مرد.

اسفند که میشود دلم مصدق میخواهد، خوشحالم که پیرمرد نه افسانه ی آرش است و نه پوریای داستان پدربزرگها

آدم است، از جنس من و شما

هرسال که میشود، پیش از آنکه نامی برای سال انتخاب کنند، نامش سالی را پایان میدهد و سالی را آغاز میکند

اسفند، ماه مصدق است.

پیش از آنکه نامش را از همه جا پاک کنند نامش را گذاشتند پدر استقلال ایران




مست  آمدم  ای  پیر که  مستانه   بمیرم 

مستانه  در  این   گوشه   میخانه  بمیرم

  ادامه مطلب ...

خیلی بده آدم بی معرفت باشه

خیلی بده آدم بی معرفت باشه

چند وقت پیش مجید زنگ زد و گفت کجایی

دقت کنید، کسی که زنگ زد مجید نعمتی بود

مجیدی که نصف عمرمو باهاش بودم

دقیقا از وقتی انقدی بودیم



بگذریم

نه چرا بگذریم

 

ادامه مطلب ...

کلی خبر خوب همش یه جا

اینایی که دارم میگم همش خبرای خوبه

وای ببخشید

قبل از همه باید سلام کنم

سلام به دوستای عزیزی که کلی وقته ندیدمشون و دلم براشون یه ذره شده


سلامی چو بوی خوش آشنایی // بر آن مردم دیده ی روشنایی


خب بذاری قبل از اینکه خبرای خوش رو براتون بگم

یکم گلایه و آه و ناله و افغان و اینا هم داشته باشم


این چه وضعیه خداوکیلی

من نشسته بودم داشتم عکسای جهاد رو نشون ...م میدادم اسم هیچکدوم رو یادم نبود

  ادامه مطلب ...

راهنمایی


داوود جان اینجوری که آمار بازدیدا نشون میده دوستان نتونستن رمزت رو به یاد بیارن

من یه راهنمایی میکنم شاید مطلبت تاثیر بیشتری داشته باشه

اول رمزش8711 است

و من الله توفیق