سلام
دوستان عزیز لطفا خبر بدید که نتیجه ی ارشدتون چی شد
من دانشگاه آزاد قفقاز شبانه قبول شدم ولی نامردا برام نوشتن مردود .
خر عیسی است که از هر هنری با خبر است
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات
کم خور و پر دو و با تربیت و بار بر است
خر عیسی را آن بی هنر انکار کند
که خود از جمله ی خرهای جهان بی خبر است
...
چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود
او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است
...
من به جز مدحت او مدح دگر خر نکنم
جز خر عیسی گور پدر هر چه خر است
"ایرج میرزا"
از دوستان عزیز و ارجمند خواهشمند است به پست ها محل گذاشته حد اقل یک نظر کوچک التفات نمایند .
نامردا خب یه دو سه تا نظر بدید . میمیرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرد عشق می کارد و زن آن را کود می دهد
حقوقش نصف نفقه توست
در عذابی به نام ختنه گرفتار است و تو ...
زن برای ازدواجش هزار شرط می گذارد و تو مجبوری آن ها بپذیری
کتک نخورده محاکمه ات می کند
بهشت زیر پای اوست و تو هیزم جهنمی
او درد می کشد و با هر درد صد داغ بر دلت می گذارد
او فرشته نجات فرزند توست و تو خری که بدو سواری می دهی
او قرص خواب می خورد و تو با هزار درد سر ببالین می نهی در حالی که او می پندارد به آرامی خفته ای
او مادر می شود و از آن پس پخت و پز و شستن ظروف و لباس ها چونان گذشته همچنان با توست
او هر روز متولد میشود ، قربان صدقه اش می روند ، عاشقش می شوند ، پیرت می کند و تو را به کشتن می دهد
و در خاطرش تنها قدم های خسته مردش هنگام بازگشتن از سه شیفت کار را به خاطر دارد .
و این ها همه چیز هایی است که مردان هیچ گاه کینه نمی کنند و بر همسران خویش می بخشند
دکتر محمد حسن قیصری
روحش شاد ....!
The company's name, "Mazda," derives from Ahura Mazda, a god of the earliest civilizations in West Asia . We have interpreted Ahura Mazda, the god of wisdom, intelligence and harmony, as the symbol of the origin of both Eastern and Western civilizations, and also as a symbol of automobile culture. It incorporates a desire to achieve world peace and the development of the automobile manufacturing industry. It also derives from the name of our founder, Jujiro Matsuda
پیغامگیر سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم
پیغامگیر فردوسی
نمیباشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب
پیغامگیر خیام
این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کردهای از من یاد
رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
پیغامگیر منوچهری
از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم
پیغامگیر مولانا
بهر سماع از خانهام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!
پیغامگیر باباطاهر
تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
پیغام گیر نیمایوشیج
آی آد م ها!
که اندرپشت خط
درانتظارپاسخی هستید !
یک نفرهم ،اینک اندر خانه ی مانیست!
که پاسخ گوی الطاف شماباشد.
اگربادست وپای دائم ازچنگ فضای سرخ ناامنی
واین دریای تندوتیره وسنگین که می دانید
رهاگشتم
وسوی خانه برگشتم
سلامی گرم خواهم داد درپاسخ
محبت های بسیارعزیزان را...
پیغامگیر حافظ
رفتهام بیرون من از کاشانهی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانهی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانهی خود غم مخور
پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی ! ...
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که میبرید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟
" حمید مصدق خرداد 1343"
*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"
زاغ و روباه
زاغکی قالب پنیری دید،
از همان پاستوریزههای سفید!.
پس به دندان گرفت و پر وا کرد،
روی شاخ چنار مأوا کرد.
اتفاقاً از آن محل روباه،
میگذشت و شد از پنیر آگاه.
گفت :اینجا شده فشن تی وی!،
چه ویویی! چه پرسپکتیوی!.
محشری در تناسب اندام،
کشته ی تیپ توست خاص و عوام!.
دارم ام پی تریّ ِ آوازت،
شاهکار شبیه اعجازت.
ولی اینها کفاف ما ندهد،
لطف اجرای زنده را ندهد.
ای به آواز شهره در دنیا،
یک دهن میهمان بکن ما را!.
زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!،
آن همه حیله کرد بی تأثیر.
گفت کوتاه کن سخن لطفاً!،
پاس کردم کلاس دوم من!