ارشد؛ کی چیکار کرد؟؟

سلام 

دوستان عزیز لطفا خبر بدید که نتیجه ی ارشدتون چی شد 

من دانشگاه آزاد قفقاز شبانه قبول شدم ولی نامردا برام نوشتن مردود .

خر عیسی

خر عیسی است که از هر هنری با خبر است 

هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است 


خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات

کم خور و پر دو و با تربیت و بار بر است 


خر عیسی را آن بی هنر انکار کند 

که خود از جمله ی خرهای جهان بی خبر است 

...

چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود 

او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است 

...

من به جز مدحت او مدح دگر خر نکنم 

جز خر عیسی گور پدر هر چه خر است 


"ایرج میرزا"


خجالتی


از دوستان عزیز و ارجمند خواهشمند است به پست ها محل گذاشته حد اقل یک نظر کوچک التفات نمایند . 

نامردا خب یه دو سه تا نظر بدید . میمیرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پیشرفت تکنولوژی

18 years of Technology

مرد در جواب زن

مرد عشق می کارد و زن آن را کود می دهد 

حقوقش نصف نفقه توست 

در عذابی به نام ختنه گرفتار است و تو ...

زن برای ازدواجش هزار شرط می گذارد و تو مجبوری آن ها بپذیری 

کتک نخورده محاکمه ات می کند 

بهشت زیر پای اوست و تو هیزم جهنمی 

او درد می کشد و با هر درد صد داغ بر دلت می گذارد 

او فرشته نجات فرزند توست و تو خری که بدو سواری می دهی

او قرص خواب می خورد و تو با هزار درد سر ببالین می نهی در حالی که او می پندارد به آرامی خفته ای

او مادر می شود و از آن پس پخت و پز و شستن ظروف و لباس ها چونان گذشته همچنان با توست 

او هر روز متولد میشود ، قربان صدقه اش می روند ، عاشقش می شوند ، پیرت می کند و تو را به کشتن می دهد 

و در خاطرش تنها قدم های خسته مردش هنگام بازگشتن از سه شیفت کار را به خاطر دارد .

و این ها همه چیز هایی است که مردان هیچ گاه کینه نمی کنند و بر همسران خویش می بخشند 

دکتر محمد حسن قیصری

روحش شاد ....!

مزدا همان اهورا مزداست

شاید باور این مطلب سخت باشد که نام خودروی ژاپنی مزدا بر گرفته از نام "اهورا مزدا" می باشد. اما برای حصول اطمینان به نشانی کمپانی مزدا که در زیر درج شده بروید.
در سمت راست صفحه ای که باز می شود شرکت مزدا دلیل نام گذاری خود را توضیح داده است.
متن انگلیسی زیر عین متن مندرج در سایت مزداست.
خود ببینید و بخوانید.

The company's name, "Mazda," derives from Ahura Mazda, a god of the earliest civilizations in West Asia . We have interpreted Ahura Mazda, the god of wisdom, intelligence and harmony, as the symbol of the origin of both Eastern and Western civilizations, and also as a symbol of automobile culture. It incorporates a desire to achieve world peace and the development of the automobile manufacturing industry. It also derives from the name of our founder, Jujiro Matsuda 

یه توپ دارم قلقلیه

یه توپ دارم قلقلیه

I have a ball roundy rounded,


it's red ,white and blue


When I hit it against the ground,


You have no idea how far it goes.


I didn
't have this bal.


I did my homeworks well.


My dad gave me an Eid gift.


Gave me a rounded ball!

راستی دلم که می شود

از تمام رمز و راز های عشق 
جز همین سه حرف 
جز همین سه حرف ساده میان تهی 
چیز دیگری سرم نمی شود 
من سرم نمی شود 
ولی........ راستی 
دلم 
که می شود 

"قیصر امین پور"

پیغام گیر شعرا (خفن تکراری و قدیمی)

پیغام‌گیر سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم

پیغام‌گیر فردوسی

نمی‌باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب

پیغام‌گیر خیام

این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد
ممنون تو‌ام که کرده‌ای از من یاد
رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد

پیغام‌گیر منوچهری

از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم

پیغام‌گیر مولانا

بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

پیغام‌گیر باباطاهر

تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

پیغام گیر نیمایوشیج

آی آد م ها!
که اندرپشت خط
درانتظارپاسخی هستید !
یک نفرهم ،اینک اندر خانه ی مانیست!
که پاسخ گوی الطاف شماباشد.
اگربادست وپای دائم ازچنگ فضای سرخ ناامنی
واین دریای تندوتیره وسنگین که می دانید
رهاگشتم
وسوی خانه برگشتم
سلامی گرم خواهم داد درپاسخ
محبت های بسیارعزیزان را...

پیغام‌گیر حافظ

رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

پیمان کار های آمرکایی ، مکزیکی و ایرانی

پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی ! ...


تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد.
یک پیمانکار
آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند.

پیمانکار آمریکایی پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 900 دلار اعلام کرد.
مسؤل کاخ سفید دلیل قیمت گذاری اش را پرسید و وی در پاسخ گفت:
400 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 400 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

پیمانکار مکزیکی هم پس از بازدید محل و بررسی هزینه ها مبلغ پیشنهادی خود را 700 دلار اعلام کرد.
300 دلار بابت تهیه مواد اولیه + 300 دلار بابت هزینه های کارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.
..
..
..
..
..
..
..
..
..
اما نوبت به پیمانکار ایرانی که رسید بدون محاسبه و بازدید از محل به سمت مسؤل کاح سفید رفت
و در گوشش گفت: قیمت پیشنهادی من 2700 دلار است!!!
مسؤل کاخ سفید با عصبانیت گفت: تو دیوانه شدی، چرا 2700 دلار؟!!!!!
پیمانکار ایرانی در کمال خونسردی در گوشش گفت: آرام باش ...
..
1000 دلار برای تو ...... و 1000 برای من ....... و انجام کار هم با پیمانکار مکزیکی.
و پیمانکار ایرانی در مناقصه پیروز شد !!!!

فقط دو ثانیه دیگر تا اذان صبح وقت باقیست

 

فقط دو ثانیه دیگر تا اذان صبح وقت باقیست

گیرم که میکشید .

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است

با ریشه چه می کنید؟

گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید

پرواز را علامت ممنوع میزنید

با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟

گیرم که می کشید

گیرم که میبرید

گیرم که می زنید

با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟

مشاعره زیبای حمید مصدق و فروغ فرخ زاد

" حمید مصدق خرداد 1343"


*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


 " جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

من به تو خندیدم 
چون که می دانستم 
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است 
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 
دل من گفت: برو 
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... 
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 
حیرت و بغض تو تکرار کنان 
می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

زاغ و روباه

زاغ و روباه

 

زاغکی قالب پنیری دید،

از همان پاستوریزه‌های سفید!.


پس به دندان گرفت و پر وا کرد،

روی شاخ چنار مأوا کرد.


اتفاقاً از آن محل روباه،

می‌گذشت و شد از پنیر آگاه.


گفت :اینجا شده فشن تی وی!،

چه ویویی! چه پرسپکتیوی!.


محشری در تناسب اندام،

کشته ی تیپ توست خاص و عوام!.


دارم ام پی تریّ ِ آوازت،

شاهکار شبیه اعجازت.


ولی اینها کفاف ما ندهد،

لطف اجرای زنده را ندهد.


ای به آواز شهره در دنیا،

یک دهن میهمان بکن ما را!.


زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!،

آن همه حیله کرد بی تأثیر.


گفت کوتاه کن سخن لطفاً!،

پاس کردم کلاس دوم من!