لیسانس ریاضی

اینو من تو یه وبلاگ دیدم جالب بود

یه کسی بوده لیسانس ریاضی داشته.دنبال کار میگشته ولی هیچ کاری پیدا نمی کرده.یه روز یه آگهی میبینه که از طرف شهرداری بوده برای استخدام.میره شهرداری.میپرسن مدرکت چیه میگه؟ لیسانس.میگن :ما برای یه کارگرشهرداری حقوق به لیسانسو نمی دیم.مابیسواد می خوایم.طرف بر میگرده خونه.فردا میره شهرداری میگه من بیسوادم استخدامش میکنن.

مسئول های شهرداری میگن کارگرهامون نباید خیلی بیسواد باشن برای همین براشون کلاس میزارن.سر یکی از کلاس های ریاضی معلم یه مستطیل پای تخته میکشه به طرف می گه بیا مساحتشو حساب کن(طول وعرضش هم نوشته بوده).میره پای تخته هرچی فکر میکنه فرمول مساحت یادش نمیاد.می خواسته مساحتشو با انتگرال حساب کنه ولی میگه اینجوری همه می فهمن لیسانسه.

همون موقع موبایل معلمه زنگ میزنه و معلمه میره بیرون.

طرف به اونایی که نشستن میگه برسونین.

اونایی که نشسته بودن میگن:

-انتگرال بگیر

ـانتگرال بگیر

ترم شمار

سلام
و بلاخره تمام شد(تقریبا). حالا یکی به فکر ارشد یکی به فکر سربازی یکی به فکر
کار یکیم به فکر ازدواج.روز اول برای ثبت نام رفتیم توی سلف که بعد از کمی کاغذ بازی ثبت نام شدیم. کارشناسی آغاز شد.
ترم اول  با اقای فنایی شروع شد .شروع خوبی بود منتظر استاد های خوب دیگه ای بودیم که
ترم دوم اقای عسگری به انتظاراتمون پایان تلخی داد ! اما  اخرش این درسو پاس کردیم(نه همه)همون ترم درس شبکه رو هم داشتیم کلاس بسیار شلوغی بود به طوری که دماغ بچه های ردیف جلو به تخته سیاه چسبیده بود.
                                                                                           
و اما ترم سه.در این ترم درس زبان تخصصی به علت تعویض مکرر استاد توانست در کتاب رکورد های گینس ثبت شود.بازم این درس پاس شد که البته فکر کنم خانم کافیه نمرات خوبی به بچه ها داد.
ترم آخر هم  با اسمیت جون و برادر میشل فوکو آشنا شدیم.

کلا کلاس های عجیب غریبی داشتیم.