اهل دانشگاهم


اهل دانشگاهم

رشته ام علافی‌ست

جیب‌هایم خالی‌ست

پدری دارم

حسرتش یک شب خواب!

دوستانی همه از دم ناباب

و خدایی که مرا کرده جواب

اهل دانشگاهم

قبله ام استاد است

جانمازم نمره!

خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست

من نمی‌دانم که چرا می‌گویند

مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار

و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید

باید از مردم دانا ترسید!

باید از قیمت دانش نالید!

وبه آن‌ها فهماند

که من اینجا فهم را فهمیدم

من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

نظرات 5 + ارسال نظر
مجید نعمتی 1389/08/21 ساعت 01:14 ق.ظ

نیستی؟
کجایی؟
دلمون برات تنگ شد.

سلام مجید جون قربون دل تنگت:
ارشد اهواز قبول شدم

احسان میرزایی 1389/08/21 ساعت 09:39 ق.ظ

سلام
خیلی جالب بود
آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی آقا پارسا از این ورا؟

احسان جان شرمنده این چند وقت خیلی درگیر بودم.

حسن مجیدی 1389/08/21 ساعت 10:42 ب.ظ

آفتاب از کدوم طرف در آمده؟؟؟
قشنگ بود.

سلام آقا حسن گل چشمتون قشنگ میبینه:اهوازم و درگیر کم و بیش می تونم به وبلاگ سربزنم. شرمندم

دریکوند 1389/08/23 ساعت 06:15 ق.ظ

سلام پارسا جان خوشحالم که ارشد قبول شدی پس شیرینی ارشد چی؟

خیلی ممنون شما لطف دارید. شیرینی هم چشم در خدمتیم

قاسم 1389/08/25 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام.
واقعا قشنگ بود.
دلم نیومد چیزی نگم.
برای تمام add listamam فرستادم.

قاسم جان خوشحالم که ازش خوشت اومده .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد