هزیون

سامولیکم.....

اول اینا داشته باشین:

چند وقت پیش تو تاکسی اتفاق افتاد: طرف کناریم کل سوره بقره رو بلند  اونم با صوت خوند. اصلا 

 انگار نه انگار تاکسی وسیله عمومیه 

آقا تو که تو تاکسی یادت افتاده با صدای بلند برای آمرزش گناهانت ذکر بگی فکر نمی کنی بغل دستیت 

 بیماری اعصاب داشته باشه بزنه مادرت رو با پدرش  وصلت بده که کلن آمرزیده بشی؟؟؟ عجب 

 ملتی  هستیم ما

یه جمله ی نغزی هست که میگه ایرانی ها وقتی باتری کنترلشون تموم میشه، به جای اینکه باتری رو 

 عوض کنن، دکمه رو محکم تر فشار می دن.

دیشب این اتفاق برای من افتاد و وقتی دیدم محکم فشار دادن اثر نداره، انقدر اعصابم خورد شد که  

کنترل  رو آنچنان پرت کردم که باتری هاش از توش در اومد! خدا منو شفا بده!

بدبختی آنجاست که انسان بزرگترین گندش را زمانی می زند که سعی می کند هیچ گندی نزند!

اونموقع که بچه بودم و آتاری بازی می کردم، یه بازی بود به نام "شورش در شهر" که خیلی دوسش 

 داشتم و باهاش حال می کردم. حالا یادم نمیاد من جز شورشی ها بودم که باید نیروهای امنیتی رو می  

کشتم یا جزو پلیس بودم که باید شورشی ها رو می کشتم. فقط می دونستم من یک شخصیتی بودم که هر 

 کی میومد جلوم رو باید لت و پار می کردم.یادمه یک دکمه ای بود که ما بهش می گفتیم "کمک". کارش 

 این بود که وقتی این دکمه رو می زدیم یهو از آسمون آتیش می ریخت و تموم دشمن های در صحنه رو 

 پر پر می کرد. اینجوری بازی خیلی راحت می شد ولی مشکل اینجا بود که بیشتر از چند بار نمی شد 

 از این سرویس استفاده کرد و بعد از چند بار، دیگه دکمه ی "کمک" اثر نداشت. اونوقت بود که باید  

بدون کمک بازی می کردیم...چند وقتیه دارم فکر می کنم قضیه ی دنیای ما و خدای ما هم مثل همین 

 بازی و همین کمکه. انقدر این پیامبرا و اماما هر موقع کم میاوردن این دکمه ی "کمک" رو زدن و خدا 

 انقدر آتیش فرستاد و سیل راه انداخت و از این کارا کرد که دیگه انرژیش تموم شد و حالا یه گوشه 

 نشسته و داره فقط نگاه می کنه. وگرنه مگه میشه خدا بود و این همه ظلم و جنایت رو دید و این همه  

کمک خواستن مردم رو شنید و هیچ کاری نکرد؟! 

راستی بچه ها کل سیاسی را نندازین وگرنه خودم میام کل همتونا میخوابونما!!

نظرات 7 + ارسال نظر
دریکوند 1389/08/29 ساعت 06:37 ق.ظ

اگه سوره تکویر رو خونده باشی متوجه به انرژی خداوند متعال بی میبردی

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این الان جمله بود!!!

دریکوند 1389/08/29 ساعت 06:39 ق.ظ

اگه سوره تکویر رو بخونی به انرژی خداوند متعال پی می بری

پدریان 1389/08/29 ساعت 01:22 ب.ظ


گر نبود مشربـــه از زر نــــاب با دو کف دســت توان خورد اب
گر نبود اسب مطلی لگــــــــــام زد بــــتوان بر قدم خویش گـــــام
گر نبود شانه عاج بهــــــر ریش شانه توان کرد به انگشت خویش
گوش تواند که همـــــه عمر وی نشنود اواز دف و چنگ و نی
دیده شـــکیبد ز تماشـــــــای باغ بی گل و نسریـــــــن برارد دماغ
گر نبود بر سر خوان ،ان و این هم بتوان ساخت به نـــــان جوین
گر نبود دلبـــــــر همخواب پیش دست توان کرد در اغوش خویش
این همه بینی هـمـه دارد عوض وز عوضش گشته میســر غرض
انچه ندارد عوض ای هوشیــــار عمر عزیز است غنیمت شمـــــار

دریکوند 1389/08/30 ساعت 06:01 ق.ظ

جمله دومی رو بلافاصله گذاشتم که اولی رو نزاری ولی عمدا گذاشتیش!

من خیلی پلیدم...تازه کجاشو دیدی

مجید نعمتی 1389/08/30 ساعت 08:40 ق.ظ

سلام رامین جون.
به اعصاب خودت مصلت باش، میترسم یهو بزنی ما رو ناکار کنی.

محمد حسن قیصری 1389/08/30 ساعت 10:26 ق.ظ

iهم تو هزیون گفتی هم اینا که نظر گذاشتند
خدا به داد وبلاگ برسه

پریسا 1391/09/15 ساعت 02:15 ب.ظ

دلم گرفته.....
خدایا میشنوی؟؟؟؟
صدای هق هقم از گلویی است که تو از رگش به من نزدیکتری.....!!!
منم از بچه های جهادم....البته ورودی 89!!!!اونم کاردانی!!!
خیلی گروه خوبی بودین. حیف.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد