....

درد من تنهایی نیست  بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت و بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر  لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند. (مهاتما گاندی)

خاطره

سلام دوستان 

ببخشید من دیر دیر پست میزارم اخه خونه تلفن نداریم ولی با گوشی پستاتونو میخونم. 

عوضش یه خاطره باحال براتون میگم: 

اقاوخانم که شما باشید شب پنج شنبه داوود و رامین بادوست داوود اومدن خونه ما با یه ال سی دی گنده زیر بغلشون و کلی تنقلات(البته اینجاش خوشمزه بود!)وکلی داد و بیداد که میخوان یه فیلم خیلی ترسناک که به عمرمون ندیده بودیم برامون بذارن.اونقد مارو ترسوندن که سجاد بیچاره جرات نکرد نگاه کنه!خلاصه سرتونو درد نیارم چراغارو خاموش کردن وگفتن تخمه خوردن ممنوعه و کلی تبلیغات اخر فیلم که رسیدیم احساس کردم فیلم طنز برامون گذاشتن خلاصه جاتون خالی کلی خندیدیم به این فیلم ترسناک.(اسمش ماوراو طبیعه یا چیزی تو این مایه ها بود!)

دیگه حرفی نمی‌مونه

قـرارِ آخـره اما ... بـرایِ اولیـن بـاره
که قلبم خالی از عشقه ... که حرفام نقطه‌چین داره

کجـا رفتـه هیاهـویِ هـزار و یک شبِ رویا ؟
کجـا جا مـونده مجـنـونِ همیشه عاشقِ لیلا ؟ 

تو کـه تو شهرِ تاریکی، به آغـوشـم امون دادی
چـرا خـورشـیدِ قلبت رو به نامحرم نشون دادی؟

دیگه حرفی نمی‌مونه ...  دیگـه وقتِ رهائیـه
تهِ این کوچه‌ی بن‌بست، دوراهـیِ جدائیـه!

□□□

نگام کـردی و لرزیدم، هـوایِ رفتنت سرده
مقصـر نه منـم نه تو ... فقط عشقه که نامرده!

غـروب روبـروی ما ، شبـو کم‌کم رقم می‌زد
تو  می‌رفتـی و تنهایی به سمت من قدم می‌زد...


                                                                                           ماندانا ابری

کنکور ارشد

سلام به همه دوستان. 

از اینکه فرصت نمی کنم پیام بزارم معذرت می خوام. 

راستی بچه ها دفترچه ها ی ارشد اومده . جا نمونید. من چون خودم یه دفعه فهمیدم گفتم شاید شما هم ندونید. 

من هر شب تمامی پیام هاتون را می خونم و تا جایی که بتونم نظر می دم. 

شاد موفق و پیروز باشید.

این شعر هم به پیشنهاد آقای میرزایی: 

 

کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر کند


قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند


مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند 
 
<<  ؟  >>
 

وطن یعنی...

وطن یعنی...  

 

وطن یعنی حراج تخت جمشید
وطن یعنی فنای شیر و خورشید
وطن یعنی که غصب کاخ کاووس
وطن یعنی خجالتها ز سیروس
وطن یعنی برای لقمه ای نان
به زیر پا نهادن دین و ایمان
وطن یعنی عزیزم سفره خالیست
چه حاجت نان که ما را گریه کافیست
وطن یعنی که بابا نان ندارد
ز غم مادر لبی خندان ندارد
وطن یعنی اسیر قلعه دیو
به پا زنجیر و گردن حلقه دیو
وطن یعنی بلندیهای جولان
پی آزادیش بگذشتن از جان
وطن یعنی تمام ملک ایران
فدای ذره ای از خاک لبنان
وطن یعنی بده هم جان و هم دین
پی آزاد ی خاک فلسطین
وطن یعنی چاوز یعنی بولیوی
وطن یعنی ره و آیین دیوی
وطن یعنی عراق و شام و افغان
وطن یعنی که هر جا غیر ایران 

 

 

هادی خرسندی  

 

 

(البته خودم با مصراع آخرش موافق نیستم!!!)

خواب نوشین

سلام به همه ی دوستای عزیزی که دلشون به زلالی آب معدنی بقالی سر کوچست.

این شعر رو گزاشتم تا لذت ببرین ولی اگه حالتونو گرفت منو ببخشید دوستون دارم

ادامه مطلب ...

سلام به همگی امیدوارم که حالتون خوب باشه.

در مورد قالب وبلاگ قبلی خوب بود ولی خیلی باگ داشت فعلا با همین سر کنید تا یدونه خوبشو وقت داشتم میزارم!


راستی یه چیز دیگه اگه جمعه هوا خوب بود پایه بیرون رفتن هستین؟ تو نظرات همین پست جواب بزارید.

بدیع زادگان

با سلام و درود به همهء فارغ التحصیلها. 

رفتید و ما موندیم و جناب دکتر بدیع  

آخه این کی ترم پیش اینقدر به پروژه گیر می داد! ،خلاصه سرتونو درد نیارم،ما هرچی گفتیم ایشون گفتن که تکراریه.فکر کردمو اینو می خوام ارائه بدم. 

امیدوارم که نگه این تکراریه 

 

 

چه کردی!

یه سلام ویژه به مهدی جون.

آقا ترکوندی دیگه‌، از نظر من که این قالب خیلی خیلی توپه.

فقط اگه راه داره رنگ موضوعات رو یه رنگ متفاوت از متن بزاری خیلی توپ تره.

یه چند تا شکلک هم به این شکلکا اضافه کن.

دمت گرم، خیلی زحمت کشیدی.

باران امید

به مریم عزیز:

 

نه تو میمانی    نه، اندوه

و نه،هیچ یک، از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتا هی آن لحظه شادی که گذ شت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا، که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!

بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!

ظرف این لحظه ولیکن خالی ست…

ساحت سینه پذ یرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید، در،براو باز مکن 

تا خدا، یک، رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده، به غم، وعده این خانه مده! 

<کیوان شاهبداغ>  

 

امید وارم پدرت زودتر به خونه برگردند و دیگه هیچ لحظه ی غم انگیزی تو زندگیت نباشه

rain

 

 

 

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.
 

 

«حمید مصدق»  

 

امروز اولین روز بارونیه اصفهان تو پاییزه 89 بود، تو خیابون که راه میرفتی انگار داری تو تعویض روغنی راه میری. . .  

ای کاش این بارون فقط غبار خیابون هارو پاک نمیکرد. . . .

قدردانی

سلام به همگی! 

در ابتدا تشکر میکنم از همه ی دوستان بابت پیام های تبریکتون.از همین جا عذرخواهی میکنم که نتونستم حداقل از طریق وبلاگ به جشن عروسی دعوتتون کنم.راستش رو بخواین فردای روزی که کارتای عروسیو پخش کردیم پدرم بعد از چند ماه بهبود بیماری دوباره بیماریشون برگشت کرد و در بیمارستان امید بستری شدن و شب عروسی به جای اینکه پدرم برای بدرقم بیان من به بستر ایشون رفتم .در هر حال شب عروسی غم انگیزی داشتم و امیدوارم برای هیچ کس دیگه ای این اتفاق رقم نخوره. از خدا آرزوی خوشبختی همتون رو دارم. و بعد از اون از همگی میخوام که برای سلامتی پدرم دعا کنید.

                   

                        خشم اصیل  

 

ادامه مطلب ...