دشت خشکید و زمین سوخت و پایان نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچکس آســان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیــــــره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جـــان نگرفت
دل به هرکــــــس که رسیدیم سپردیم ولـــی
قصه عــــاشقی ما سر و سـامان نگرفت
تــاج ســـر دادمش و ســـــــــــیم زر اما از من
عشق جز عمر گران مایه به تاوان نگرفت
مثل نـوری که به سوی ابدیت جـــــــــاریست
قصه ای با تو شد آغـــاز که پایان نگرفت
فاضل نظری
*****
با زحمت بسیــــــــار اگر پا می شد دیوار عصــای دست زهــــــــــرا می شد
دانی که کدام غصه او را می کشت این غم که علی بی کس و تنها می شد
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هرچه باد باد
« حافظ »
سلام
بعد از پیگیری های مصرانه جناب خودم که مدرکمو از جهاد بگیرم بالاخره گفتند اومده ورفتم گرفتم.
(البته گواهینامه موقت پایان تحصیلات بود)گفتند اصلش شاید تا یکسال دیگم آماده نباشه
حسن اقا مجیدی وامیر خان گودرزی هم مدرکشون اومده بود.
ضمن اینکه احمد رحمانی محمد صفری سعید شمس سجاد حبیبی.. بروبچ غیر اصفهانی را هم پرسیدم گفتند نیومده.(من حالا نمیدونم اصلا وضعیتشون به چه صورته!!)
قبلا، شاید همین قبلنی که چند سال پیش بود، سکوتهای سنگین را که میشکستی دلت سبک میشد، گاهی گریه میکردی گاهی حرف های احمقانه میزدی و گاهی سنجیده آنچه در دل نهفته بودی و راه گلویت را گرفته بود بیان میکردی شاید به ندرت هم اتفاق می افتاد که سکوتت را همراه با تمام بغض هایت قورت بدهی و اینبار شادمانه سکوتت را بشکنی.
خلاصه این که شکسن سکوت، سبکت میکرد
اما حالا همین حالایی که چندسالی است آغاز شده سکوت ها سنگینند اما شکستنشان سنگین ترت میکند، باری میشود بر دوشت، غمی بر دلت یا حتی نامه ای روی پرونده ات.
سکوت های امروز شکستنی نیست
سکوت های امروز را حتی نمیشود بلعید
حتی نمیشود بارید
مابقیش را سکوت میکنم
......
هی تو آره تو، تو که بزرگداشت گرفتی تو نمازخونه در حد تیم ملی
هی تو آره تو، تو که با اون کله کچلت از شیراز تعریف میکردی
هی تو آره تو، تو که موهاتو فشن زده بودی، میرفتی پیش خانوما کلاس میگفتی موهام قشنگه
هی تو آره تو، تو که با اون موهای خرمایی رنگ به آنشرلی گفته بودی زکی
هی تو آره تو، تو که با اون موهای بلند، سره سیاهه زمستون با تیشرت سر میرسیدی
هی تو آره تو، تو که کتابخونه دانشگاه از دست تو و فیلمات آسایش نداشت(مجهول شد) تو که بیژن مرتضویه جمع بودی
هی تو آره تو، تو که همیشه پوتین می پوشیدی و میگفتی بهترین کفش پوتینه
هی تو آره تو، تو ای خبیث، با اون کیفت آبرو حیثیتمونو بردی
هی تو آره تو، تو که به امید گزارش کار نویسی آوردیمت تو گروه آز مجتمع ولی دسته هرچی تنبله از پشت بستی
هی تو آره تو، تو که اراکو با غیرتت خفه کردی
هی تو آره تو، تو که حذبت فرق داشت ولی دلت یکی بود
هی شما، آره شمایی که اینقدر اعتماد به نفستون کم بود که فکر میکردید اگه بین دو کلاس کیفتون رو با خودتون نبرید و آرایشتون رو تجدید نکنید بیماریهای قلبی نظیر سکته زیاد میشه
آره با شمام، دستتون رو از تو دماغتون در بیارین و یه چیزی بنویسین
دنیا داره به اخرمیرسه واخرش نه یه سفر رفتیم اروپا ببینیم چه خبره نه یه تایلند رفتیم نه یه زن گرفتیم شب عروسی 4 تا بوق بزنیم با ماشین عروس، تو کف یه ماشینم موندیم که قسمت نشد بخریم کارم که تو این اخر زمونه نبود دوروز دستمون تو جیب خودمون باشه خجالت نکشیم رفتیم اون دنیا!!!!
ایبابا مدرک لیسانسمونم نگرفتیم هنوز!!!
کارت پایان خدمتم که فرصت نشد ازش استفاده کنیم این همه رفتیم خدمت!!
میگم بد موقع دارن تمومش میکنن، نه!!!!!
بیراه نگفتن بما میگن نسل سوخته اخرش ببین تا کجا گندش داره در میاد!!!!!
بچه که بودیم جوجه را آخر پاییز می شمردند هنوز هم می شمارند
مخصوصا اواخر پاییز که میشود این ضرب المثل به دهان همه می افتد
اما هیچوقت هیچ کجا اشاره نشد که چطور؟ اصلا چه کسی؟ زیر نظر چه ارگانی؟ با کدام منطق؟
ظاهرا هیچ گاه کسی به فکر شمارش نبوده. همه فکر میکردند شمارش عملی ریاضی است که ماهیتش همواره ثابت است، بر خلاق این روزها که شمارش امری سیاسی است و ماهیتش را فصل الخطاب ها معین میکند.
تقصیر من نیست که مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد، موقع شمارش است، دلم مثل سیر و سرکه میجوشد، با خودم میگویم، سری که درد نمیکند را که نمی بندند، اما میترسم از آن که دوباره آشی برایمان بپزند که یک وجب روغنش برکت از سفره هایمان ببرد و مجبور باشیم نان را به قیمت نفت سر سفره هایمان بیاوریم.
چشم ترس شده ام.
از شمارش میترسم.
آری سرم بوی قرمه سبزی میدهد و میخواهم فریاد بزنم:
آهای جوجه داران؛ این شب آخر را بیدار بمانید، مبادا جوجه هایتان را از دست بدهید.
آهای عزیزان، بی خود وبی جهت جوجه های تازه از تخم در آمده ی خود را برای شمارش نیاورید، این تلاش شما گرجه ستودنی اما آب در هاون کوبیدن است. در این ده، تنها جوجه هایی را می شمارند که شبیه جوجه های کدخدا باشد.اینجا پیش از آن که جوجه ها سر از تخم درآورند برایمان شماره کرده اند،
آهای مرغ های محترم، زحمت بیخود نکشید، حتما می خواهید فردا راه بیفتید و داد و بیداد کنید و جوجه های خود را بخواهید و شعار بدهید جوجه ی مرا پس بدهید،نه عزیزان اینجا از این خبرها نیست، اینجا جوجه داشتن، حق هر کسی است و حتی به گفته ی برخی مقامات مرغداری، جوجه داری از بهترین بهترات است اما ناگفته پیداست که شمارش جوجه ها نیز حق کدخداست، هرطور بخواهد می شمارد.
میترسم آخر کار جوجه ها زیر نظر سگ های زردی شمارش شوند که طبق معمول برادر شغالند و هرکس جوجه ای داشته باشد که نشان دهد شمارش به خوبی انجان نشده، جوجه و صاحب جوجه را با احترام تمام در قفس انداخته پس از هفته ای مشخص شود یکی گرگ و دیگری کرگدن بوده اند.
یادم رفت بپرسم جوجه های رنگی و مخملی هم شمارش میشوند؟
بشین خونه رو آب و جارو نکن
بذار زخم پهلوت بهتر بشه
خودم از پس غربتم بر میام
نمیخوام چشات واسه من تر بشه
اگه درد داری میدونم عزیز!
با این دردا باید مدارا کنی
در خونهمونو عوض میکنم
بهشرطی نیایی درو واکنی
نمیتونم از کوچمون رد بشم
چیکار کرده این کوچه با روح من
یه عمره ازت شرمسارم عزیز
منو بستهبودن تو رو میزدن
نگاهت رو این روزا از من نگیر
تو عطر ِنجیب ِبهشتی برام
خودت داری میری ولی پشت در
دو خط یادگاری نوشتی برام
نوشتی شبا تشنه میشه حسین
همین غصه داره تو رو میکشه
نوشتی ظریفه، شبیه گله
حواست بهش باشه پرپر نشه
واسه مرد خونهنشینی بده
دعا کن واسه تلخی لحظههام
دعاکن بتونم تحمل کنم
دعاکن نمونم دعاکن بیام
مناسبت نداره ولی بدلم نشست اگه دلتون شکست التماس دعا
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قرارم گر حوصله این بود وچنین پا به فرارم این گونه اگر گربه صفت بودم و حاضر به جوابم لعنت به من و عشق و بر این ذات خرابم
سلام به همگی..
هرچند عزیزان دیگه ازین موضوع گوششون پره و فراریند،ولی خدمت منم بالاخره تموم شد..
یه پیام پارسال گذاشتم حالا که میخونمش اشکم در میاد!نوشته بودم:چون میگذرد غمی هست!!!بهترین دوران و سن وسال زندگیمونا آرزو کردیم سریع بگذره!الان بعد تموم شدن خدمت به طور کل پرو بالمون شکسته.انگیزه کار و زندگی ازمون گرفته شده چی بودیم چی شدیم......!!!!بازم به اونا که دیپلمشونا که گرفتند۱۸ ساله رفتند.وبدتر از ما کسانی که فوق لیسانس گرفتند ورفتند..(شخصیتها خرد میشه عوض میشه بیشعورمیشند بلا نسبت همه دوستانم ، انگیزه ها عوض میشه انرژی ها گرفته میشه)فکر میکنند خدمت ادمو مرد میکنه درحالیکه بیشتر نامرد میکنه(البته جا بحث داره....)